وب نوشت های محمدمهدی داور



ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اند این یک میم غرق است
"گلشن راز شیخ محمود شبستری"
مهمترین ارهاصاتی که قبل از تولد و همچنین هنگام تولد پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت ختمی مرتبت(ص) اتفاق افتاد چنین است:

 ابلیس تا هفت آسمان بالا می‌رفت و مسائل غیبی را گوش می‌داد و اخبار آسمان‌ها را می‌شنید، وقتی حضرت عیسی( ع) متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا می‌رفت و چون حضرت رسول اکرم (ص) متولد شد او را از همه آسمان‌ها منع کردند و شیاطین را با تیرهای شهاب از درهای آسمان‌ها راندند.

صبح روزی که حضرت محمد مصطفی (ص) متولّد شد، همه بت‌های عالم به رو بر زمین افتادند.

در آن روز ایوان کسری لرزید و 14 کنگره آن افتاد.

در آن روز دریاچه ساوه که سال‌ها آن را می‌پرستیدند فرو رفت و خشک شد.

وادی سماوه که سال‌ها کسی آب در آن ندیده بود آب در آن جاری شد.

آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش ‍ شد.

طاق کسری از میانش شکست و دو قطعه شد.

نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید تا اینکه به مشرق رسید.

در آن صبح، تخت همه پادشاهان وقت، سرنگون شده بود.

در آن روز، همه پادشاهان وقت، لال شده بودند و نمی‌توانستند سخن بگویند.

در آن روز، علم کاهنان از بین رفت و سِحر ساحران باطل شد


استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در روز بزرگداشت شیخ اشراق

عصر روز سه شنبه پانزدهم مرداد 1395 در موسسه فلسفه و حکمت

سهروردی همان فردوسی حکیم است و فردوسی همان سهروردی حماسی

دکتر دینانی در ابتدای سخن، ضمن بیان اینکه شیخ اشراق 800 سال است که به درستی شناخته نشده گفت: سهروردی حتی در ایران هم شناخته شده نیست و دلیل آن را هم می‌توان در خصومت فیلسوفان غربی و خصوصاً عربی با حکمت اشراق یافت. شیخ اشراق خود اشاره می‌کند "من آمده‌ام که احیای حکمت خسروانی کنم" و چون جامعه غرب و عرب با ارسطو و افلاطون مشکل دارد با شیخ اشراق هم مشکل دارد.
  شیخ اشراق قائل به اصالت نور است و در واقع به جای اصالت وجود از اصالت نور استفاده می‌کند که این تنها یک تفاوت لفظی است. نور همه چیز را ظاهر می‌کند، وجود هم همین‌گونه است. وجود هم خود ظاهر است و هم مظهر، نور هم همین‌طور است.
  سهروردی ایرانی خالص است و فلسفه نور ابتدا در ایران و به دست سهروردی مطرح شد. این اصالت نور اگر از اصالت وجود محکم‌تر نباشد کمتر نیست.
سهروردی با وجود سن کم و با وجود اینکه حدود 10 سال را در سفر بود، آثار بسیار زیادی دارد که جای بسی تعجب است. نام‌های بسیار زیبا و پرمعنی که برای رساله‌های خود برگزیده ذوق بسیار زیاد او را نشان می‌دهد.
  البته بحث هیولی در حکمت ترسناک نیست! هیولی به زبان فارسی به معنای ماده سخت است. هیولی خود را نشان نمی‌دهد و دیده نمی‌شود. هیولی معقول است ولی محسوس نیست.
فاعل بدون منفعل وجود ندارد و عقل حکم می‌کند که هر فاعلی قابل دارد. حتی خداوند که فاعل مطلق است قابل می‌خواهد. بعد از خداوند هر موجودی، هم فاعل است و هم مفعول. اما اگر خداوند فاعل تنها است آیا موجودی وجود دارد که مفعول تنها باشد؟ یعنی در مقابل فاعل محض که خداوند است انفعال محض نباید داشته باشیم؟ وجود هیولی با عقل قابل اثبات است. این هیولی است که پذیرنده محض است و بی‌نهایت صورت قبول می‌کند ولی نه صورت‌های در عرض یکدیگر.
  هیولی صفت جهنم را دارد که هر چه گناه‌کار به آن وارد می‌شود و خداوند از آن می‌پرسد که آیا پر شدی؟ در پاسخ می‌گوید هل من مزید؟
  بعد از هیولی نیستی است و در واقع هیولی مرز هستی  و نیستی است، البته این هیولی مرز مهمی است، همه چیز را قبول می‌کند. آیا بین خالق و مخلوق مرز است؟ مرز صورت و معنی کجاست و جایی که از لفظ وارد معنی می شویم کجاست؟ مرز نفس و بدن کجاست؟ شیخ اشراق می‌گوید هیولی به آن معنی که ابن‌سینا می‌گوید وجود ندارد. اما از آنجا که وجود هیولی عقلانی است و فاعل محض، قابل محض می‌خواهد. باید هیولی وجود داشته باشد. شیخ اشراق هیولای حکمت مشاء را رد می‌کند. شیخ اشراق می‌گوید که ما در عالم خیال هستیم و نه خیال در ذهن ما!
  هر چیزی حد و بعد دارد و در نتیجه مقدار معین دارد. معین بدون مطلق نمی‌شود. حال اگر تعین‌ها را مقدار بگیریم مقدار نابود می‌شود و این همان هیولای شیخ اشراق است. «اصل مقدار هیولی است که تعین‌ها از آن گرفته شده». صورت ها به هیولی تعین می‌دهند. تعینات مقدار صورت است، مقدار هیولی است و در نتیجه به نوعی با هیولی مخالف است و به نوعی آن‌ را قبول می‌کند. شیخ اشراق فلسفه ایران را در مقابل فلسفه یونان قرار داده و فلسفه‌ای  ایرانی ارائه کرده است.

که شیخ اشراق علیه رحمه با اثبات عالم خیال منفصل مرز ملک و ملکوت را برمی‌دارد و عالم ماده را به عالم معنی پیوند زده. ملک و ملکوت در عالم خیال منفصل شیخ اشراق یکی می‌شود و خود شیخ در این عالم خیال منفصل جهان، جهان دیگری می‌شود. انسا‌ن‌ها انسا‌های دیگری می‌شوند و شناخت عوض می‌شود.شیخ خود در این عالم خیال منفصل زندگی می‌کرد و در همین عالم ملکوت به شهادت رسید.حافظ شیخ اشراق و فردوسی را بسیار خوب می‌شناخت. در واقع  فردوسی، سهروردی حماسی است. و سهروردی، فردوسی فلسفی است.


منبع:تارنمای موسسه فلسفه و حکمت با کمی تغیر



دوازده کتاب پیشنهادی به مناسبت روز جهانی فلسفه

Twenty books suggested on the occasion of World Philosophy Day

آثار پیشنهادی از افلاطون
*ضیافت*
*جمهوری*
آثار پیشنهادی از شیخ اشراق سهروردی
*عقل سرخ*
*صفیر سیمرغ*
*آواز پر جبرییل*

آثار پیشنهادی از رنه دکارت
*رساله تاملات در روش به کارگیری عقل*
*تاملات در فلسفه اولی*

آثار پیشنهادی از محمدعلی فروغی
*سیر حکمت در اروپا*
*شاهکار های سقراط در فلسفه افلاطون*

آثار پیشنهادی از غلامحسین ابراهیمی دینانی
*دفتر عقل و آیت عشق*
*حکمت خسروانی*
*ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام*

 روز جهانی فلسفه

هر سال سومین پنجشنبۀ ماه نوامبر از سوی سازمان یونسکو روز جهانی فلسفه اعلام شده است. امسال؛سال 2018، پانزده نوامبر روز جهانی فلسفه است.
باید توجه داشت که فلسفه کنیز ما و ایدئولوژی ما نیست،فلسفه،فلسفه است. محدود کردن فلسفه به یک جغرافیای خاص و یا یک ایدئولوژی خاص اشتباه است.

فلسفه،تمرین آزاد اندیشی است.

فلسفه چه باید بدانم و چه باید بکنم و چه میتوانم بکنم و من کیستم و من چیستم است

فلسفه جرئت اندیشیدن است
#ایمانوئل_کانت میگوید:
بشر جرئت اندیشیدن داشته باش.

فلسفه تعلیم اندیشیدن است نه اندیشه ها.

"روز جهانی فلسفه گرامی باد"


شیخ اشراق حکیم شهاب الدین سهروردی اعلی الله مقامه الشریف در رساله عقل سرخ میگوید:

گفتم: راه از کدام جانب است؟
گفت: از هر طرف که بروی،اگر راه روی راه بری.

سعدی علیهم الرحمه میگوید

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

حافظ رحمت الله علیه میفرماید

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

*توکل و حرکت مهم ترین رکن برای رسیدن به حقیقت است*


بیت دوم گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

ابتدا باید در مورد صفات فضل و فیض سخن بگوییم، فضل در مصراع اول به کار رفته است که هر دو عالم را روشن می کند و فیض در مصراع دوم گفته شده است که خاک آدم را گلشن کرده است.
فضل عنوانی است که به صفت رحمان بر می گردد و فیض صفتی است که به رحیم باز می گردد. و رحمان و رحیم هر دو از صفات جمالی حق تعالی هستند.
حق تبارک و تعالی نسبت به تمامی موجودات بخشنده است، و بنا به رحمت بی کرانی که دارد، به تمامی موجودات دو عالم فیض رسانی می کند. اگر لحظه ای نوری از سوی حق تبارک و تعالی بر دو عالم و تمامی موجودات نتابد، عالم با تمامی اجزاء و موجوداتش نیست و نابود می شود.  پس در نتیجه تمامی موجودات، از کوچک ترین موجود گرفته تا بزرگترین موجود که انسان کامل است، از موجود محسوس و مادی گرفته تا ملک مقرب، همگی تحت فضل خداوند تبارک و تعالی هستند.
نازل شدن کتاب مبین قرآن و بعثت حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله و سلم و دیگر انبیاء یک فضلی است از سوی حق تعالی برای تمامی بشر «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ ۖ .» (مائده/ 48). این فضل برای تمامی بشریت به اندازه یکسان فرستاده شده است و فقط میزان بهره گیری انسان است که رستگاری و سعادت وی را مشخص می کند. چنان که الله تبارک و تعالی در کلام الله مجید فرموده است: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (آل عمران/  103).
همچنین سخن سعدی رحمه الله علیه نیز شاهدی بر این است که فضل خداوند دلالتی عام بر تمامی موجودات دارد. ایشان چنین می سرایند:

فضل خدای را که تواند شمار کرد/ یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد


محمدمهدی داور
#گلشن_راز
1398/12/17


ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

روشن شد که جان انسان دارای فکرت است، تفاوت نفس آدمی با جان سایر جانوران، همین است که نفس انسان ناطقه است و دارای فکرت است. و این فصل ممیزی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز کرده است. در واقع همین فصل خاص انسان، آدمی را خلیفه و اشرف مخلوقات کرده است. این فکرت نور جان است. این نور جان، که در حقیقت همان فکرت است، دل را روشن می کند.
شیخ شبستری (ره)، دل را یک چراغ دانسته است، گفته است که چراغ دل. این چراغ دل با نور جان روشن می شود. در حقیقت می توان دریافت که نور جان همان فکرت است و چراغ دل با فکرت روشن می شود.
ماهیت دل چیست که به چراغ تعبیر شده است؟
اولاً باید بگوییم که دل انسان همان جامی است که شراب معرفت در آن جای می گیرد.
حافظ رحمه الله علیه چنین می سراید:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم به سرشتند و به پیمانه زدند
پیمانه دل انسان کامل است، و فقط در تمام عالم هستی، او هست که ظرفیت شراب معرفت الهی را دارد.
دل در گلشن راز به چراغ تعبیر شده است، چراغ برای نور بخشی، نیاز به روشن شدن دارد. حال چه چیزی، می تواند این چراغ را روشن کند؟ آن چیزی که می تواند چراغ دل را روشن کند، نور جان است و نور جان همان فکرت است. اگر دل به نور جان و فکرت روشن شود، آنگاه است که رنگ الهی به خود میگیرد. دل انسان مانند رنگ آب است، یعنی به رنگ همه چیز در می آید.  چنانکه شاه نعمت الله ولی می سراید:
دل تو خلوت محبت اوست/ جانت آئینه دار طلعت اوست
آینه پاک دار و دل خالی/ که نظرگاه خاص حضرت اوست

دل همان مخزن معارف و حقایق الهی است، قرآن کریم چنین می فرماید: «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (زمر/ 22)

مولانا چنین سروده است:
در دل مومن بگنجم ای عجب/ گر مرا جویی در آن دل ها طلب

و اگر چراغ دل با نور جان و فکرت روشن شود، آنگاه تمامی حواس و جوارج و جوانح انسان تحت سیطره دل در می آیند.
مولانا چنین می گوید:
همچنین هر پنج حس چون نایره/ بر مراد امر دل شد جایره
گفتیم که دل به حسب ذات بی رنگ است. در واقع دارای یک صفای ذاتی است و با همین صفای ذات است که می تواند مظهر علوم الهی و نبوی شود. و به قول مولانا:
خویش را صافی کن از اوصاف خود/ تا ببینی ذات پاک صاف خود
بینی اندر دل علوم انبیا/ بی کتاب و بی معید و اوستا

پس چون دل به حسب ذات دارای انعطاف است، هم می تواند به سوی حقیقت رود و هم می تواند از آن دور شود. این دل می تواند به سمت معقولات و معارف و حقایق سوق پیدا کند.
بنا بر سروده مولانا:
گر بخواهد سوی محسوسات شد/ ور بخواهد سوی ملبوسات شد
گر بخواهد سوی کلیات راند/ ور بخواهد حبس جزئیات ماند

محمدمهدی داور
#گلشن_راز
1398/12/16
 


ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

در ادامه معنای واژه فکرت بودیم.

تمامی انسان ها دارای فکرت هستند، و این فکرت در کنار جان دو ودیعه و هدیه الهی برای انسان هستند. فهمیدیم که فکرت به معنای عقل و خرد است. حال ممکن است سوال شود که مراد از عقل چه نوع عقلی است؟ آیا عقل حسابگر و یا عقل قدسی و اشراقی؟ باید گفت که عقل واحد است و این ها مراتب و درجات و جلوه های عقل هستند. انسان در مسائل مادی با عقل حسابگر رشد می کند و در مسائل معنوی نیز با اشراقات و عقل موهبتی. به هر صورت این عقل است که میزان اصلی برای انسان است.
وجود عقل و خرد فطری است، یعنی احتیاجی به دلیل ندارد. همه افراد در نزد خودشان وجود عقل را حاضر دارند. ابتدا استناد می کنم به یک گفتار از رنه دکارت، حکیم فرانسوی مائه هفدهم میلادی، ایشان در رساله گفتار در روش به کارگیری عقل، چنین گفته اند که: اگر در میان مردم، یک چیز به عدالت توزیع شده باشد، این عقل است، زیرا همه اذعان دارند که به اندازه کافی از آن بهره مند هستند. همچنین ایشان اعتقاد دارند که همگان در داشتن عقل با یکدیگر مشترک هستند و آنچه که شخصی را از شخصی دیگر متمایز می کند، به کارگیری از عقل است.
سعدی علیه الرحمه همین مطلب را در کتاب بسیار گرامی گلستان با لطافت خاصی بیان می کند: همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال و در ادامه چنین می سراید:

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد/ بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم

با این اوصاف می توان برهانی را به صورت قیاس شرطی برای وجود عقل برای انسان اقامه کرد:
اگر انسان دارای عقل نبود/ آنگاه لازم می آمد که هیچ تغییر و تحولی نکند. و مانند سایر حیوانات  که از ابتدای خلقتشان تا اکنون به همان شیوه زندگی می کنند، انسان نیز یکسان و زیست می کرد. تالی باطل است، پس مقدم هم باطل است و دلیل ملازمه را با تحول انسان چه در دخل و تصرف مادی و طبیعی و چه در سیر و سلوک معنوی می توان اثبات کرد.
پس عقل نداشتن انسان باطل است، در نتیجه انسان دارای عقل و خرد است.

پس معنای مصراع اول روشن می شود:
به نام آن خدایی که دو موهبت به ما هدیه کرد. در واقع مصراع اول حمد و سپاس از خدا است به دلیل هدیه این دو نعمت یعنی جان و فکرت.

محمدمهدی داور
1398/12/15


فلسفه آیینه ی جهان نما است جام جم است.
در حقیقت جهانی هم درون ماست و برای دیدن این جهان باید به حکمت روى بیاوریم.
باید حیرت زده شویم تا محو تماشای خود شویم. امام حکما افلاطون چنین گفته است که: فلسفه منحصراً با حیرت آغاز می شود، و معلم اول ارسطو نیز گفته است که اعجاب و حیرت است که مردم را به سوی حکمت سوق می دهد.
مولانا نیز چنین سروده است:

 ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

محمدمهدی داور
پاییز 1396
#فلسفه_آیینه_و_گفتار_جهانی


ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

در ادامه معنای فکرت بودیم

 سرور و سید کائنات حضرت ختمی  مرتبت (ص) فرموده است: «کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم» به این معنا است که خداوند سه گونه خلق کرده است، دسته ای ملائک که عقل مطلق هستند و بدون شهوات پست حیوانی، دسته ای حیوانات هستند که دارای شهوات هستند و فاقد عقل و خرد و دسته سوم خلق انسان است که هم دارای عقل است و هم شهوات پست حیوانی، اگر از خرد خدادادی خود استفاده کند، از ملائک والاتر است ولی اگر از عقل استفاده نکند، و شهوات را رئیس خود کند، از حیوانات نیز پست تر می گردد. عارف گرانقدر جناب مولانا (ره) در مثنوی عظیم و معنوی خود با بهره گیری از این حدیث نبوی چنین می سراید:
در حدیث آمد که یزدان مجید/  خلق عالم را سه گونه آفرید
 یک گره را جمله عقل و علم و جود/ آن فرشته است او نداند جز سجود
 نیست اندر عنصرش حرص و هوا/ نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی/ همچو حیوان از علف در فربهی
 او نبیند جز که اصطبل و علف/ از شقاوت غافل است و از شرف
زین سوم هست آدمیزاد و بشر/ نیم او زافراشته و نیمش ز خر
 نیم خر خود مایل سفلی بود/ نیم دیگر مایل عقلی بود
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب/ وین بشر با دو مخالف در عذاب

انسان با این فکرت است که مقام وشأن خلیفه را دارد. عقل و خرد انسان همان میزان است در کتاب انفسی.
ما در عالم دارای سه کتاب هستیم. یک کتاب تدوینی است، که عبارت است از کلمات و آیات تدوینی حق تبارک و تعالی که میزان آن قرآن کریم و سنت نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت پاک و مطهر (ع) است. چنان که در کتاب عزیز فرموده شده است: «اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزَانَ.» (شوری/ 17). کتاب در کنار میزان آمده است. و این به آن معنا نیست که خداوند در کنار کتاب عزیز، ترازو را نیز نازل کرده است. این بدان معنا است که در کنار کلام الله مجید، وجود نبی مکرم  اسلام(ص) و اهل بیت (ع) را نیز به عنوان میزان، ارسال کرده است. شاید بتوان گفت که مراد خلیفه دوم از حسبنا کتاب الله این باشد که قرآن یک میزان اصلی برای تمامی اقدامات است.
در کنار کتاب تدوینی که میزان آن قرآن کریم و سنت است، کتاب آفاقی وجود دارد، که میزان آن انسان کامل است. انسان کامل نیز با  فکرت به این مقام رسیده است و حضرت ختمی مرتبت (ص) است. کتاب انفسی نیز خود انسان است که میزان آن عقل و خرد است.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که پیامبر باطنی انسان عقل است، و پیامبر بیرونی نیز حضرت ختمی مرتبت (ص) است. و ایشان نیز نماد اعلی فکرت است.
حضرت امام صادق (ع)  فرموده است: «حُجَّهُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِىُّ وَ الْحُجَّهُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ »

محمدمهدی داور
1398/12/14


ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

روشن شد که مفهوم جان دال بر مفهوم فکرت است. و به نوعی ظرفی است برای فکرت، البته این ظرف به معنای ظرف زمانی و مکانی نیست. زیرا اساساً جان و فکرت از سنخ مسائل زمانمند و مکانمند و جسمانی نیست. اینکه انسان دارای فکرت است، و با فکرت می فهمد که همان فکرت از سنخ مادیات و ظواهر و محسوسات نیست، این خود دال بر این می شود که اساساً جان و روح وجود دارد. پس به طریق إنّی می توان پی به وجود روح و جان برد.
مراد از اطلاق لفظ ظرف به جان این است که، جان انسان ظرفیت پذیرش فکرت را به عنوان دومین هدیه الهی دارد. به همین علت است که انسان با سایر موجودات تمایز پیدا می کند، و به همین علت است که تعریف حیوان ناطق را برای انسان ذکر کرده اند.
با کمی تامل می توان دریافت که فصل ممیز دو موجود طبیعی غیر انسانی، مثلاً اسب و الاق در ویژگی های جسمانی است.
فصل ممیز اسب: حیوان صاهل
فصل ممیز الاق: حیوان ناهق
هم صاهل بودن ویژگی جسمی است که خاص اسب است و هم ناهق بودن خصوصیت جسمی محسوب می شود که فصل ممیز الاق است. این در حالی است که فصل ممیز انسان یک ویژگی غیر جسمانی و معنوی است، حاصل سخن این است که انسان اشرف مخلوقات است و فصل ممیز انسان، دلالت بر این امر دارد.
انسان دارای دو بعد و جسمانی است. و یا به عبارت دیگر انسان دارای دو جنبه فرهنگی و طبیعی است. در طبیعی بودن که مشترک است با سایر موجودات طبیعی، اعم از جماد و نبات و حیوان. از طرفی دیگر، انسان موجود فرهنگی و صاحب عقل نیز هست. از این جهت با ملائک و فرشتگان مشترک است. حیوانات طبیعی محض هستند، و ملائک عقل محض. انسان هر دو را دارد. پس مقام هبوط و عروج انسان به این سبب است که هر دو را دارد. اگر انسان در ویژگی های جسمانی و طبیعی خود مطلقاً بماند، و به سوی معقولات نرود، از جانوران پست تر و حقیر تر است، زیرا هیچ عیبی بر سایر جانوران نیست، به این دلیل که آنان صاحب خرد نیستند، ولی انسان صاحب عقل و خرد است، پس ماندن در مقام حیوانی و نرفتن به سوی کمال ایرادی از انسان است. اولاً که مانند سایر حیوانات در مرتبه پایین می ماند، دوماً از این نعمت خدادادی استفاده نکرده است.
قرآن کریم نیز نیز کسانی را که از عقل استفاده نمی کنند، با تعبیر گمراه و پست تر از حیوانات خطاب کرده است: «إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ (انفال/ 22) و «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلا» (فرقان/ 44)؛ «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ‌ کَثِیراً مِنَ‌ الْجِنِ‌ وَ الْإِنْسِ‌ لَهُمْ‌ قُلُوبٌ‌ لاَ یَفْقَهُونَ‌ بِهَا وَ لَهُمْ‌ أَعْیُنٌ‌ لاَ یُبْصِرُونَ‌ بِهَا وَ لَهُمْ‌ آذَانٌ‌ لاَ یَسْمَعُونَ‌ بِهَا أُولٰئِکَ‌ کَالْأَنْعَامِ‌ بَلْ‌ هُمْ‌ أَضَلُ‌ أُولٰئِکَ‌ هُمُ‌ الْغَافِلُونَ‌ » (اعراف/ 179)

فردا شب ادامه همین مطلب قرار می گیرد

محمدمهدی داور
1398/12/13


بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه

بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

شیخ محمود شبستری، این عارف بزرگوار ابتدای این گلشن و باغ بزرگ حکمی خود را که الحق از شاهکارهای ادبیات فارسی و ادبیات عرفانی و حکمت است را با حمد، خدای تبارک و تعالی آغاز می کند. شیخ در مصراع اول از دو هدیه بزرگ الهی سخن می گوید. یکی جان است و یکی فکرت. حکیم ابوالقاسم فردوسی اعلی الله مقامه الشریف نیز اثر بزرگ شاهنامه را با به نام خداوند جان و خرد آغاز می کند و شیخ شیرین سخن، سعدی علیه الرحمه بوستان را با به نام  خداوند جان آفرین آغاز می کند.
این جان همان روح انسان است، همان است که خدای تبارک و تعالی در کتاب مبین چنین فرموده است: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» (سوره ص/ 72)
جان همان است که ملائک مقرب به درگاه احدیت، به انسان سجده کردند. و این جان عامل و علت خلیفه شدن انسان است و این جان است که پذیرای فکرت است، پس باید جانی باشد تا فکرتی باشد. پس به عبارتی در اصل این جان است که ظرفیت فکرت را دارد، و این جان است که ظرفیت ناطق بودن انسان را دارد، منطقیون گفته اند که "انسان حیوان ناطق است" و قدرت نطق انسان و قدرت تفکر و تعقل انسان را فصل ممیز او از سایر موجودات دانسته اند. ولی باید چنین گفت که در اصل این لطافت جان آدمی است که فصل ممیز حقیقی او است، و این جان است که پذیرای همین قدرت تعقل و تفکر است، و اگر روح لطیف و عجیب انسان نبود، هیچ جانی پذیرای قوه تفکر و تعقل نبود. پس اولین موهبت عظیم الهی، جان است و سپس فکرت. و فکرت در جان آدمی تجلی می یابد. و مجددا باید متوسل شویم به کلام شیخ سعدی رحمه الله علیه که چنین سروده است: تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

محمدمهدی داور

12/ 12/ 1398


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

روانشناسی عمل گرایی کلینیک لاغری سریع خوبشو کتابخوار به یاد شهدا آموزش فتوشاپ تدریس انلاین جویبار روان مخزن کتاب و مقالات هوش مصنوعی Sara